شنبه، بهمن ۰۷، ۱۳۸۵

روزهاي محرم

سرزمین ابا واجدادی من یکی از شهرستانهای منطقه شمیرانات است این شهرستان دارای آب وهوای کوهستانی و بسیار زیباست و در هر فصلی از سال اوج زيبايي در آفريده خداوند نمایان است .
دور تادور اين شهرستان كوه ميباشد وشهر را همچون كودكي در آغوش دارند
اهالي اين منطقه مانند سایر بخشهای ایران در ماه محرم به عزاداری دراين ایام می پردازند وياد وخاطره سيد الشهدا را زنده نگه مي دارند .
از روز اول ماه محرم در حسينيه سيد اشهدا...به روي مردم گشوده ميشد وتا پايان ماه نذورات ادامه دارد اين رسم از ساليان پيش مرسوم بوده وهمچنان نيز ادامه دارد .
حسينيه تالار بزرگي داشت كه جلوي آن حياطي بسيار بزرگ با سقف بلند شيرواني قرارداشت همه ساله تغييرات وتعميرات كوچكي در آن انجام ميشد طوريكه تا همين چند سال پيش پابرجا بود

سالهاي پيش يعني زماني كه ما هنوز پا به عرصه گيتي نذاشته بوديم ودوره پدربزرگها ومادر بزرگها بود عزاداري در اين خطه بيشتر به صورت تعزيه خواني انجام ميشد كه خود اهالي آنرا در تالار حسينيه اجرا ميكردند ودر روزهاي عاشورا وتاسوعا جمعيت زيادي از شهركهاي اطراف براي تماشاي تعزيه به اين منطقه مي آمدند

يادم مياد چندين سال پيش به همراه مادر براي روزهاي عاشورا وتاسوعا رفته بوديم آنجا ،شب عاشورا خيلي ها نذر داشتند وشب را در حسينيه مي مانند ،آن شب من هم به اتفاق مادر شب را درحسينيه مانديم ،البته من خوابيدم ولي بزرگترها همچنان بيدار بودند .
نيمه هاي شب از سروصدا بيدار شدم هيچكس توي تالار نبود به سمت حياط رفتم وديدم چند برابر جمعيتي كه شب قبل توي حسينيه مانده بودند توي حياط جمع شده اند ومشغول مهيا كردن صبحانه وريختن آش شله قلمكار توي پياله هاي يك نفره هستند ،تازه آنموقع بود كه متوجه شدم نصف شب نيست بلكه صبح خيلي زوده روز عاشوراست

امروزه جاي آن حسينيه قديمي يك ساختمان مدرن سه طبقه به ترتيب براي ناهارخوري،آقايون وخانمها قرار گرفته .از مراسم تعزيه خواني هم سالهاست كه خبري نيست .دسته عزادران تنها در روز عاشورا توي خيابون حركت ميكنه يك نفر علمدار جلوي صف بعد بزرگان وريش سفيدان محل كه سينه مي زنند وپس از جوانها كه زنجير زنان دسته عزادران را همراهي مي كنند.

نظر دوستان

چهارشنبه، دی ۲۰، ۱۳۸۵

زوج بیشتره یا فرد؟

امروز داشتم فکر میکردم حالا که آقا سهراب حوصله نوشتن نداره من یک سوء استفاده کوچک بکنم ویک سلامی خدمت دوستان عرض کنم
وخدمت آن دسته از عزیزانی که مایلند نوشته های سهراب را بخوانند بگم که من هیچ تقصیری ندارم که شما توی وبلاگ سهراب مجبورید نوشته های من را بخوانید ،چندین بار به سهراب گفتم بهتره وبلاگهامون را جدا کنیم اینطوری تکلیف خواننده ها هم مشخص میشه حدس میزنم برای این تصمیم باید یک رای گیری انجام بشه ...!!!!
میدانید که تعدادماشینهایی که شماره آنها فرده از ماشینهای با شماره زوج بیشتره چون شماره های فرد 5 تا وشماره های زوج 4 تاست ولی همیشه روزهای زوج خیابانها شلوغتره واین روزها تاخیر من بیشتره نمیدانم علت چیه شاید دارندگان پلاکهای فرد باکلاس ترند وسعی می کنند با وسایل نقلیه عمومی رفت وآمد وشایدم خلاف کارند وروزهای زوج هم ماشینشان را بیرون میارن ،البته ممکنه جائیکه شما زندگی میکنید اینطوری نباشه ولی برای من که از قله های مرتفع شمالغرب تهران به سمت مرکز میام وضعیت بدین شکله ....

سه‌شنبه، دی ۱۲، ۱۳۸۵

یک مطلب تکراری

بارها در این مورد فکر کردم وبه دفعات هم مطلب نوشته ام ولی هر بار که احساس میکنم لازمه در این مورد تلنگری به خودم بزنم تصمیم می گیریم دراین زمینه چیزی بنویسم:
همیشه تا وقتی که نعمتی هست ارزش آن مشخص نیست وبرامون بودنش خیلی عادیه ولی خدانکنه روزی آن نعمت را از دست بدهیم تازه اون وقت قدر ومنزلت آن شناخته میشه .
بعنوان مثال تا زمانی که سالم هستیم نمی توانیم درک کنیم که سلامتی چه نعمت بزرگیه امروز سیزدهم دیماه است ومن در کل این ایام یعنی از اول ماه تاکنون فقط چهار روز توانسته ام بیام اداره اونهم چه آمدنی عین چهار روز را مثل پیر زنها ناله کرده ام چقدر توی این روزها حسرت یک روز بی درد را کشیدم ،همه این دردها وبی خوابیها وکلافگیها مربوط به یک بیماری ساده سرما خوردگی بوده که هنوز هم ادامه داره...
ما عادت کرده ایم در زندگی از هر فرصتی برای غر زدن وگلایه کردن از اینکه چراهمه چی طبق خواسته ما نیست استفاده کنیم ونسبت به نعمتهایی که داریم بی توجه باشیم
نمیدانم تا حالا شده فرصتی به خودمون بدهیم وبه همه اون چیزهایی که داریم فکر کنیم، تاکنون اندیشیده اید که ادامه زندگی بدون بودن برخی چیزهااصلا امکان پذیرهست یا نه ؟تنها پاسخی که به ذهن من میرسه اینه که ما صاحب وبخشنده این نعمات نیستیم، ما تنها امانتدارآنها برای یک مدت محدودیم پس قدر آنها را بدانیم وسپاسگزار بخشنده آنها باشیم