پنجشنبه، فروردین ۲۰، ۱۳۸۸

بارندگي يا دردسر

تعطيلات عيد تموم شد وما مثل بچه هاي خوب سرمون را انداختيم پايين وآمديم سركار خدايش ما امسال عيدي داشتيم اصلا استراحتي نكردم يه عده مهمون ناخوانده داشتيم كه يكي ودو روز قبل از سال جديد آمدند وبا سلام وصلوات يك هفته بعد از عيد رفتند هفته اول اينطوري گذشت هفته دوم هم بيخود تراز هفته قبل ...
از اول سال خوشبختانه وضع بارندگي ومخازن سدها روبه بهبوده وبروبچ آب خيلي خوشحالند هر چند كه اين خوشحالي وزيرووكيل دردسر براي ماست ،ديروز از اول صبح مشغول كاربودم معاون وزير خوش خوراك شده بود راه به راه گزارش اون شكلي اين شكلي درخواست ميداد خلاصه چشمتون روز بد نبينه صبحانه نخوردم ،ناهارهم وقت نكردم بخورم گفتم ميرم خونه يه چي ميخورم هنوز خونه نرسيده بودم كه رئيس جان زنگ زد كه يه گزارش فوري براي وزير ميخواهند به ميمنت ورود به ايران (از عراق)،از آنجائيكه من از اداره رفتن روز تعطيل متنفر وتا به حالا هم همچين چيزي اتفاق نيافتاده بودم به رئيس جان گفتم فرمت گزارش را بفرسته تا از خونه آماده كنم وبراش از طريق ايميل بفرستم .اگه كاري بخواهد نشه نميشه حتي اگه خودتو بكشي كامپيوتر من توي عيد پوكيد وبا هزار زحمت سهراب فرمتش كرد ودوباره ويندوز را نصب كرد ولي آفيس نداشت ديشب خودمون كشتيم كه آفيس رانصب كنيم آقا سي دي نصب نشد كه نشد ،اين شد كه آمنه خانوم مثل كارمندهاي خوب سرش را انداخت پايين وساعت 8 آمد اداره از هميشه زودتر گزارش را ارائه داد حالا اگه اجازه بدهند برم يه چيزي بخورم