سه‌شنبه، دی ۱۲، ۱۳۸۵

یک مطلب تکراری

بارها در این مورد فکر کردم وبه دفعات هم مطلب نوشته ام ولی هر بار که احساس میکنم لازمه در این مورد تلنگری به خودم بزنم تصمیم می گیریم دراین زمینه چیزی بنویسم:
همیشه تا وقتی که نعمتی هست ارزش آن مشخص نیست وبرامون بودنش خیلی عادیه ولی خدانکنه روزی آن نعمت را از دست بدهیم تازه اون وقت قدر ومنزلت آن شناخته میشه .
بعنوان مثال تا زمانی که سالم هستیم نمی توانیم درک کنیم که سلامتی چه نعمت بزرگیه امروز سیزدهم دیماه است ومن در کل این ایام یعنی از اول ماه تاکنون فقط چهار روز توانسته ام بیام اداره اونهم چه آمدنی عین چهار روز را مثل پیر زنها ناله کرده ام چقدر توی این روزها حسرت یک روز بی درد را کشیدم ،همه این دردها وبی خوابیها وکلافگیها مربوط به یک بیماری ساده سرما خوردگی بوده که هنوز هم ادامه داره...
ما عادت کرده ایم در زندگی از هر فرصتی برای غر زدن وگلایه کردن از اینکه چراهمه چی طبق خواسته ما نیست استفاده کنیم ونسبت به نعمتهایی که داریم بی توجه باشیم
نمیدانم تا حالا شده فرصتی به خودمون بدهیم وبه همه اون چیزهایی که داریم فکر کنیم، تاکنون اندیشیده اید که ادامه زندگی بدون بودن برخی چیزهااصلا امکان پذیرهست یا نه ؟تنها پاسخی که به ذهن من میرسه اینه که ما صاحب وبخشنده این نعمات نیستیم، ما تنها امانتدارآنها برای یک مدت محدودیم پس قدر آنها را بدانیم وسپاسگزار بخشنده آنها باشیم


0 نظر:

ارسال یک نظر

اشتراک در نظرات پیام [Atom]

<< صفحهٔ اصلی