شنبه، آذر ۳۰، ۱۳۸۷

شب یلدا


صداي پاي يلدا آرام آرام به گوش مي رسد . پدربزرگها و مادر بزرگها خانه را براي استقبال از فرزندان مي آرايند و فرزندان و نوه ها نيز از آن سوي براي ديدار بزرگان خانواده بي قرارند . برگزاري مراسم يلدا ، آييني خانوادگي است و گردهمايي ها به خويشاوندادن و دوستان نزديك محدود ميشود . ايران كشوري با فرهنگي غني است كه مردمانش بنا به ذوق و سليقه و طبيعت منطقه اي كه در آن زيست مي كنند هر يك براي برگزاري سنت هاي كهن آداب خاص خود را دارند آيين شب يلدا يا شب چله، خوردن آجيل مخصوص ، هندوانه، انار و شيريني و ميوه هاي گوناگون است که همه جنبه نمادي دارند و نشانه برکت، تندرستي، فراواني و شادکامي هستند.يكي از مراسم هاي شب يلدا، «فال حافظ گرفتن» است اگر رسم ها و آيين هاي ديگر يلدا را ميراثي از فرهنگ چند هزار ساله بدانيم ولي فال حافظ گرفتن در شب يلدا در سده هاي اخير به رسم هاي شب يلدا افزوده شده است.شاهنامه خواني و قصه گويي پدربزرگ و مادربزرگ دور كرسي براي كوچكترها نيز از آيين هاي يلدا است كه خاطرات شيريني براي بزرگسالي آنها فراهم مي آورد.


ايرانيان قديم شادي و نشاط را از موهبت هاي خدايي و غم و اندوه و تيره دلي را از پديده هاي اهريمني مي پنداشتند. مراسم نوروز، جشن مهرگان، جشن سده، چهارشنبه سوري و شب يلدا و سنت هاي ديگر در واقع بيانگر اين حقيقت است كه ايرانيان پس از رهايي از بيدادگري و ستم به شكرانه بازيافتن آزادي، جشن برپا مي ساختند و پيروزي نيكي بر بدي و روشنايي بر تاريكي و داد بر ستم را گرامي مي داشتند. شب يلدا نيز يكي از اين موارد است. در دوران كهن، شب مظهر تاريكي و تباهي و وحشت بوده و اغلب سعي مي كردند كه شب هنگام با افروختن آتش و افزودن نور، خانه روشن باشد. تا پليدي و تباهي در آن راه نيابد. شب يلدا طولاني ترين شب ها است. يعني تسلط تاريكي بر زمين از تسلط نور خورشيد و روشنايي مي كاهد. و چون فرداي اين شب روشنايي بر ظلمت غالب و روز طولاني مي شود، ايرانيان تولد دوباره خورشيد را كه مظهر روشنايي است جشن مي گيرند. در ايران كهن هر يك از سي روز ماه، نامي ويژه دارد، كه نام فرشتگان است. نام دوازده ماه سال نيز در ميان آنهاست. در هر ماه روزي را كه نام روز با نام ماه يكي باشد، جشن مي گرفتند . دي ماه، در ايران كهن، چهار جشن، وجود داشت. نخستين روز دي ماه و روزهاي هشتم، پانزدهم و بيست و سوم، سه روزي كه نام ماه و نام روز يكي بود. و در اين سي روز ماه، سه روز آن «دي» نام دارد و هر سه روز را در گذشته جشن مي گرفتند. امروز از اين چهار جشن تنها شب نخستين روز دي ماه، يا شب يلدا را جشن مي گيرند، يعني آخرين شب پاييز، نخستين شب زمستان، پايان قوس، آغاز جدي و درازترين شب سال. يلدا از نظر معني معادل با كلمه نوئل از ريشه ناتاليس رومي به معني تولد است و نوئل از ريشه يلدا است .واژه يلدا سرياني و به معني ولادت است . ولادت خورشيد ( مهر و ميترا ) و روميان آن را ( ناتاليس انويكتوس ) يعني روز ( تولد مهر شكست ناپذير ) نامند .


محفل آریایی تون طلائی


دلهایتان دریایی


شادیهایتان یلدایی


مبارک باد این شب اهورائی

دوشنبه، آذر ۱۸، ۱۳۸۷

یه روز در پارکینگ بیهقی

حدودا یکماه پیش بودصبح از خونه راه افتادم که بیام اداره تقریبا هم زود ترحرکت کردم تا دیر نرسم موقع بیرون آمدن یک سیب از یخچال برداشتم که توی ماشین بخورم طرفهای ما روی بزرگراه همت دارند یه پل روگذر می سازند درنتیجه یه مسیر انحرافی را باید توی ان فاصله طی کنیم تا دوباره وارد همت بشیم همانطور که سیب نوش جان میکردیم ورانندگی یه دفعه یه ماشین محکم کوبوند سمت راننده انقدر ترسیدم که یه جیغ بنفش کشیدم وراننده سمند هم گذاشت ورفت ما هم بعد از اون شوک سریع حرکت کردم ودیدم راننده سمند ایستاده ووقتی ماشین منو دید باورش نمیشد که دسته گل خودشه خلاصه قرار شد مسیر را بریم تا وقتی به افسری رسیدم موضوع را عنوان کنیم ،قبل از ایستادن میخواستم شماره ماشینش را بنویسم ولی وقتی اینطوری صحبت کرد منصرف شدم خلاصه ایشون به جلو منم پشت سرش تا اینکه به چهارراهی رسیدیم که چراغ سبز بود واین بنده خدا پا گذاشت روی گاز ورفت ما هم انگشت به دهان موندیم ووارد بزرگراه شدیم همانطور که میرفتم یه دفعه دیدم کنار بزرگراه ایستاده ودست تکان میده نگه داشتم واومد شماره تلفن منو گرفت تا بعدا بهم زنگ بزنه به نظرم آدم خوبی آمد به اش اعتماد کردم وما هم مثل بچه مثبتها سرمو انداختم پایین واومدم به سمت اداره تا رسیدن به اداره فقط توی یک لاین حرکت کردم حال ارتیس بازی نداشتم .حددوا ساعت 10 دوتا تماس داشتم که شماره اش نیفتاده بودچون خبر خیلی خوبی بود زود زنگ زدم به سهراب تا مژدگانی بگیرم .از قرار معلوم این آقا خیلی گرفتار بود چون هر وقت زنگ می زدیم موفق نمی شدیم پیداش کنیم یا دوستاش به تلفنش جواب میدادند یا همسرش به نظرم مدرس بود چون همیشه می گفتند سر کلاسه از ظاهرش هم همچین چیزی بعید نبود خلاصه نمی توانستیم پیداش کنیم سهراب هم خسته شده بود ومیگفت به تماسهاش جواب نمیده خلاصه چهارشنبه گذشته من زنگ زدم ولی باز هم جواب نداد وبناچار یه پیغام براش فرستادم که 10 دقیقه بعد خودش تماس گرفت وبرای روز 5شنبه قرار گذاشت که بریم پارکینگ بیهقی ،خلاصه ساعت 9:30پنج شبنه رفتیم بیهقی بنده خدا اونجا شماره گرفته بود ومنتظر ما بود سهراب با اون اقا مشغول فرم پر کردن وسایر کارها شدندمنم ازساختمون بیمه اومدم بیرون وتوی فضای باز وهوای بسیار خوب اون روز یاد سالها پیش افتادم( آخرین باری که اومده بودم بیهقی با مریم صحبت کردیم ویه دفعه تصمیم گرفتیم یه جا بریماز اداره مرخصی گرفتم و اومدم خونه وسایلم را جمع کردم اون روز مامان خونه نبود به خواهر م زنگ زدم وگفتم به مامان بگه که من رفتم اصفهان ،با مریم توی پارکینگ بیهقی قرار داشتم و راه افتادیم به سمت اصفهان چه سفر ماهی بود کلی کیف کردیم وکلی لذت بردیم) داشتم کلی به ان روزها افسوس می خوردم که سهراب صدام کرد که برم پایین فرم را امضا کنم خلاصه یه چک بابت خسارت ماشین گرفتیم وبرگشتیم .