شنبه، اردیبهشت ۰۹، ۱۳۸۵

سلام


اول از همه یک خسته نباشی مفصل به خودم بگم :
آمنه خسته نباشی
همین الان آخرین اقدامات تهیه گزارش انجام شد وفرستادم برای صحافی
تا حالا اینقدر خسته نشده بودعجب کار سه پیچی بود ازهمه بدتر اینکه بعضیها باورشون نمیشد که من چقدر درگیر بودم وچقدر خسته ! از صبح که میامدم مثل مجسمه چشمم به مونیتور بود تا اخروقت، یا نمودار می کشیدم یا پرینت میگرفتم بگذریم که چقدر پرینتر وکامپیوتر با ویروسهاش منو اذیت کردند ، بعضی روزها ناهار یادم میرفت اگر هم سلولی عزیزم نبود الان شونصد کلیو وزن کم کرده بودم وشما الان با یک روح طرف بودید!!
خوب از این حرفها بگذریم ، خوشحالم که کار گزارش تموم شده حالا می توانم بپردازم به کارهای روزمره که این مدت روی هم جمع شده ، قول میدم آنهارا با همه توانم تا آخر هفته تموم کنم و کاری بجز کارهای روزمره برای هفته آینده باقی نماند واز همه جهات آماده بشم برای رسیدن مهمون بسیارعزیزم.
آب زنید راه را اینکه نگار میرسد
مژده دهید باغ را بوی بهارمیرسد...

سه‌شنبه، فروردین ۲۹، ۱۳۸۵

یک قول دیگه


امروز وقتی امدم اینجا کلی دلم برای وبلاگم سوخت خیلی سوت وکور شده انگار کسی دوسش نداره ، حدود چهل روزی هست که چیزی ننوشته ام اینم غریب وبی کس یه گوشه افتاده،اصلا همه فراموشش کردند البته بعید نیست وقتی من چهل روز یکبار بنویسم نباید انتظار داشته باشم کسی اینجا سربزنه ، ولی با همه اینحال اینجا ودوستان را فرامون نکرده ام. تصمیم گرفتم ازاین به بعد حداقل ماهی دوبار بنویسم در غیر اینصورت وبلاگ را تعطیل کنم .البته این فقط یه تهدید برای خودمه ممکنه دفعه بعد که می نویسم یکسال دیگه باشه!!