یکشنبه، شهریور ۲۶، ۱۳۸۵

به یاد پدر


روزهای آخر شهریور یادآور خاطره تلخ سفر توست
اولین وآخرین سفری که تنها رفتی
سفری که هیچ بازگشتی نداشت
هنوز محبت پدرانه ات در دلم باقیست
هنوز نگاه پر مهرت در خانه جاریست
سخنی برای گفتن نیست جز افسوس بی پایان من در آخرین وتلخ ترین هجرت تو
یادت سبز وروحت شاد
******
روزپاییزی میلاد تو در یادم هست
روز خاکستری سرد سفر یادت نیست؟
ناله ی ناخوش از شاخه جدا ماندن من
در شب آخر پرواز خطر یادت نیست؟
تلخی فاصله ها نیز به یادت مانده ست؟
قاصدک کاش نگویی که خبر یادت نیست

سه‌شنبه، شهریور ۱۴، ۱۳۸۵

دنیای رنگارنگ ما


این روزها حال خوشی ندارم راستش وقتی آدم تصمیم می گیره کاری را انجام بده وبه هر دری میزنه بسته می بینه بدجوری توی ذوقش میخوره دلم نمیخواهد بی خیال بشم واین کار را انجام ندهم من اصولا از آن آدمهایی نیستم که با یه اشاره هر چی که میخوان به راحتی بدست بیارن هر وقت بخوام کاری را انجام بدم باید یک کوه مشکل را جابجا کنم آخرش هم معلوم نیست که موفق بشم یا نه ، بعضی وقتها زیر همون کوه مشکلات کمرم تا میشه واز انجام ان کار منصرف میشم ولی این جزء آن کارهایست که دلم نمیخواهد کوتاه بیام
وقتی به مشکلاتی برمیخورم که با داشتن پول حل میشه ارزو میکنم کاش اینقدر پول داشتم که برای خریدن هر چیزی فقط مشکلم انتخاب کردن بود نه مهیا کردن پول خریدنش این روزها به این نتیجه رسیدم که زندگی کردن با پول ممکنه خوشبختی نیاره ولی زندگی کردن بدون پول غیر ممکنه یا حداقل اینکه توی مملکت ما دیگه غیر ممکنه جایی که همه ضابطه ها به رابطه تبدیل شده وما از این دلخوریم که خودمون هیچ رابطی نداریم....و
زمانی که کوچکتر بودم خیلی راحتتر به خواسته هام می رسیدم یادم میاد برای کنکورکلاسی نرفته بودم فقط همان کتابهای درسی ام خوب خوانده بودم همان سال اول یک دانشگاه نسبتا خوب قبول شدم .ولی از وقتیکه بزرگترشدم یادم نمیاد که تصمیم به انجام کاری گرفته باشم وبه آسونی توانسته باشم آنرا انجام بدهم !!اگر بخواهم تعداد
!این کارها را تعریف کنم میشه همه اتفاقات بزرگ وکوچک دنیای رنگارنگ زندگی من که از حوصله شما برای خواندن وتوانائی من برای نوشتن بیرونه
خلاصه اینکه دنیای رنگارنگ ما این شکلیه و کاری هم از دست مابرنمیاد که بتوانیم جلوی پیش آمدن این مشکلات را بگیریم پس امیدمون را از دست نمیدیم وبازهم تلاش میکنیم به امید روزهای بهتر
شاید دور شدن از تهرون(مرکز سختی) ورفتن به یک سفر کوتاه چند روزه بتوانه حالم را کمی بهتر کنه ویک تجدید قوا بشه برای تلاش بیشتر