شنبه، دی ۰۹، ۱۳۸۵

حوصله سرریز شده


امروز بعد از مدتها تصمیم گرفتیم با دوستان بریم سینما ولی باز هم بنا به دلایلی برنامه مون بهم خورد سینما از آن جاهایه که دوست ندارم ونمی توانم تنها برم البته من بیشتر جاها همین مشکل را دارم و برای همین بیشتر وقتها حوصله ام سر ریز میشه تنها جایی که می توانم تنها برم فروشگاه شهر وند نز دیک خونه است ، هر وقت که دارم از بی حوصله گی می میرم میرم اونجا ویکساعتی قسمتهای مختلف میگردم وآخر سر هم یه چیزهایی از سوپرش خرید میکنم وبرمیگردم خونه.
کاش می توانستم همه جا تنها برم اینطوری هم خودم هیچوقت حوصله ام سر نمیرفت هم دیگران را به زحمت نمی انداختم .باید دوباره رجوع کنم به کتابخوانی ووبلاگخوانی شاید اینطوری کمتر حوصله ام سر بره.

سه‌شنبه، آذر ۲۸، ۱۳۸۵

سلام

بالاخره بعد از سه ماه گزارشي که بايد تهيه ميکردم آماده شدگزارش که چه عرض کنم یک طومار600 صفحه اي ، البته توی حجیم شدن گزارش خودمم مقصر بودم خواستم گزارش کامل تری بشه هی یک نمودار، یک جدول اضافه کردم تا اینکه 600 صفحه شد!!!!!!!وبرای اینکه اشتباهی نباشه مجبور شدم شونصد بار اعداد وارقامش را چک کنم که اشتباهی نباشه
کار زياد اين روزها منو ياد يکي دوسال اولي انداخت که آمده بودم سرکار،طبقه چهارم ،توی يک سالن بزرگ که حدود 30 نفر نشسته بودند اکثر هم کارشناسان با تجربه و میانسال.آن سالها جزء بهترين سالهاي کاري من تاکنون بودهمکاران من کارشناسان با تجربه وباسوادي بودند کسانيکه در بهترين دانشگاههاي تهرون ويا اروپا درس خونده بودندبسیار سخت کوش ،مرتب ودر زمينه علمي خودشان داراي اطلاعات کامل بودند و از اينکه همه دانسته هاشون را به ديگران منتقل کنند هيچ ترديدي نداشتند همین امر باعث شد که خيلي چيزها از آنها يادبگیرم محيط اداره بقدري خوب وصمیمی بود که صبحها با اشتیاق سرکار میامدم کسايکه همسن وسال من بودند از ضريب هوشي بالائي برخودار بودند ومي توانستم همه سوالاتي که زمینه کامپیوتر وریاضی داشتم بپرسم،.البته همکارهاي خنگول داشتيم که حالاآنها جزء افراد با سابقه دفتر شدند.
اینها را گفتم که بدانید علت غیبت صغری من تهیه طومار بوده!