دوشنبه، خرداد ۲۳، ۱۳۸۴

باغ همسفران

به باغ همسفران
صدا كن مرا
صداي تو خوب است
صداي تو سبزينه آن گياه عجيبي است
در انتهاي صميميت حزن مي رويد
در ابعاد اين عصر خاموش
من از طعم تصنيف در متن ادراك يك كوچه تنهاترم
بيا تا برايت بگويم چه اندازه تنهايي من بزرگ است
وتنهايي من شبيخون حجم ترا پيش بيني نمي كرد
وخاصيت عشق اين است
كسي نيست بيا زندگي را بدزديم آن وقت
ميان دو ديدار قسمت كنيم
بيا با هم از حالت سنگ چيزي بفهميم
بيا زودترچيزها را ببينيم
ببين عقربك هاي فواره در صفحه ساعت حوض
زمان را به گردي بدل مي كنند
بيا آب شو مثل يك واژه در سطر خاموشي ام
بيا ذوب كن دركف دست من جرم نوراني عشق را
حجم سبز"سهراب سپهری"

شنبه، خرداد ۱۴، ۱۳۸۴

دریا

کاش مثل دریا، آبی وبیکران بودم!
کاش مثل طوفان، زمان ومکانی نداشتم!
کاش مثل باران، لطیف ودوست داشتنی بودم!
کاش مثل برف، پاک وسپید بودم!
کاش مثل کبوتر، بالی برای پرواز داشتم!
کاش چشمی بودم، که همه زیباییها را می دیدم!
کاش گوشی بودم، که همه زمزمه ها را می شنیدم!
کاش دلی، پر زمحبت داشتم!
کاش دوستی ،چون توداشتم!
وای کاش مثل گل، عمری کوتاه داشتم!!!!!