شنبه، بهمن ۰۸، ۱۳۸۴

نیمه پنهان

وقتي روز اول ماه به آسمان نگاه مي کنيم هلال خيلي باريکي از ماه را توي آسمان مي بينيم هر روز که ميگذرد هلال ماه توي آسمان بزرگ وبزرگتر ميشود واز شکل هلال خارج شده وبه قرص کامل نزديک ميشودبا فرارسيدن شب چهاردهم قرص کامل ماه در آسمان قرار ميگيرد و زيباترين چهره ماه درآسمان نمايان ميشود.وبا ديدن آن چهره است که همگان اذعان دارند ماه زيباست هر چند همه ما ميدانيم که اين قرص کامل ،همه وجود ماه نيست ما قادريم حداکثر نيمي از چهره ماه را بينيم که امکان آن نيز در شب چهاردهم مهيا ميشود.ولي هيچگاه نظرما در مورد زيبا بودن نيمه ديگر تغيير نکرده است و آن نيمه پنهان را نيز مانند همين قرص کامل زيبا مي دانيم گرچه انرا نمي بينيم!!!
همين مسئله ووجود همين نيمه پنهان براي ما انسانها نيز صادق است هر چند با پيچيدگي بيشتر وجالبتر!!!
ما انسانهاعلاوه بر جسم مادي داراي روح معنوي نيز هستيم ووجود اين دوبعد شناخت مارا مشکل تر ميکند علاوه بر ان همه انسانها بخشي دروجود شان هست که فقط وفقط خودشان از آن مطلع هستندوشناخت آن براي ديگران غيرممکن است.چه زيباست که ما آدمها نيز در شناخت ديگران مانند ديدن همان نيمه آشکار ماه عمل کنيم ووقتي بخشي ازوجود قابل دستيابي ديگران را شناختيم وزيبا يافتيم نيمه پنهان را نيز زيبا وخوب بدانيم



نظر دوستان.

شنبه، بهمن ۰۱، ۱۳۸۴

قدردانی

عاشقی راشرط تنها ناله وفریاد نیست
تاکسی از جان شیرین نگذرد فرهاد نیست
تا نشد رسوای عالم کس نشد استاد عشق
نیم رسوا عاشق اندر فن خود استاد نیست
ای دل از حال من وبلبل چه می پرسی برو
ما دوتن شوریده را کاری به جز فریاد نیست
از همه دوستانی که به من لطف داشتند و برای مطلب قبل (تولدی دیگر) پیغام گذاشتند وبا پیغامهای زیباشون خوشحالم کردند سپاسگزارم، بخصوص عزیزانی که افتخار دادند وبرای اولین بار به این وبلاگ سر زدند برای همه شما عزیزان روزهای خوب وخوشی توام با سلامتی آرزو دارم

یکشنبه، دی ۱۸، ۱۳۸۴

تولدی دیگر


چند روزی بیشتر به اولین سالگرد وبلاگ من باقی نمانده تقریبا همین روزهابود که در سال گذشته شروع به نوشتن دراین وبلاگ کردم ، درست یادم نمیاد اون موقع چه احساسی داشتم، ولی خوببخاطر دارم که برای آرامش خودم به این مکان پناه آوردم دلم میخواست یک جائی برای خودم داشته باشم تا بتوانم راحت بنویسم وکسی مرا نشناسد ، توی این یکسال اتفاقات مختلف ومهمی پیش آمد وروزهای خوب وبد زیادی را با هم تجربه کردیم یک بهارنه چندان خوب ،یک تابستان گرم وبالاخره یک پاییز زیبا گذشت وبه زمستان رسیدیم .اون روزها اصلا فکر نمیکردم توی این دنیای مجازی دوستانی را پیدا کنم که جزء بهترینها هستند ،این همه مطالب آموزنده ازآنها یادبگیرم.من این محیط صمیمی را دوست دارم ودلم میخواهد حالا حالاها اینجا بنویسم !!!!
جا داره از دوستان بسیار خوبم خاتون نازنین و سهراب عزیز تشکر کنم که در ایجاداین وبلاگ و بهتر شدن وزیباتر کردن آن مرا یاری کردند البته زحمتها ومزاحمتهای من برای آقاسهراب گرامی هنوز ادامه داره امیدوارم روزی بتوانم بخشی از این زحمتهارا جبران کنم (شما آقاسهراب مواظب خودت باش!!)

********************************************

بسیارخرسندم که در سالروزتولد وبلاگم می توانم یک خبرمهمتری هم بگم ویکی از عزیزانم (سهراب) را به شما معرفی کنم،من توانستم یکبار دیگر دوست داشتن ودوست داشته شدن را بسیار زیباترودلنشین تر از همیشه تجربه کنم واین را مدیون سهراب عزیز هستم.

سهراب جان ، منم مثل شما معتقدم که هر انسانی حق دارد یک نفر را در قلبش بیشتر از همه دوست داشته باشد، و در قلب آن شخص نیزعزیزترین باشد.
امیدوارم باکمک یکدیگر و با یاری خداوند، هر دوی ما به این مقصود برسیم.
آمین

::آمنه::


تولدی دیگر
خوب راستش را بخواهید، من نمی‌دانم، این کاری که دارم انجام می دهم درست است یا خیر!؟
منظورم نوشتن این پست و گذاشتن آن در وبلاگ است.
عقل سالم به انسان می‌گوید تا چیزی حتمی نشده است، آن را بر ملا نکن!
اما اگر قرار بر این باشد که همیشه به حرف عقل سالم گوش بکنیم، باید در بسیاری از جاهای زندگی بترسیم و آنقدر احتیاط بکنیم، تا کار نه تنها درست نشود، بلکه خراب‌تر نیز بشود!
فکر می کنم یکی از آن موارد، همین کار است!
مدتها است که ناخواسته دل در گرو کسی دیگر گذاشته ای و دائم به این موضوع فکر میکنی، اما عقل می گوید که آن را علنی نکن تا اگر نشد، کسی چیزی نفهمد!
خوب حالا من می خواهم همه حرفها را بزنم، تا شاید این موضع باعث بشود که هیچوقت شکی در من بوجود نیاید، و کار را به سرانجام برسانم.

چرا اسم این یادداشت را تولدی دیگر گذاشتم؟
به سه دلیل. اول اینکه این ماه که در حال گذراندن آن هستیم، ماهی است که من در آن متولد شده‌ام، و از طرفی در همین ماه است که احساس میکنم روح من برای یکبار دیگر بصورت بسیار شیرینی متولد شده است، و دلیل دیگر آن این است که آن بنده خدا، وبلاگی دارد به نام تولدی دیگر!
آمنه جان، نویسنده وبلاگ تولدی دیگر ، به من لطف کرده اند و پذیرفته است که برای مدتی، از اینطریق آشنایی هایمان نسبت به همدیگر بیشتر بشود، تا بلکه به امید خدا در آینده به نتیجهٔ دلخواه برسيم.

آمنه خانم
از همراهي شما ممنونم، و امیدوارم که بتوانم انسان خوبی بشوم، در این راه به کمک شما بسیار نیازمند هستم.
آمنه خانم، نویسنده وبلاگ تولدی دیگر است که همین روزها تولد یک سالگی وبلاگش می باشد

::سهراب::