جمعه، فروردین ۰۴، ۱۳۸۵

زمزمه ای در بهار

دوشاخه نرگست ای یاردلبند
چه خوش عطری درین ایوان پراکند
اگر صدگونه غم داری ،چونرگس
به روی زندگی لبخند !لبخند!
*******
گل نارنج وتنگ آب وماهی
صفای آسمان صبحگاهی
بیا تا عیدی از حافظ بگیریم
که از او می ستانی هرچه خواهی
********
سحر دیدم درخت ارغوانی
کشیده سر به بام خسته جانی !
به گوش ارغوان آهسته گفتم :
بهارت خوش ،که فکر دیگرانی
*******
سری از بوی گل ها ،مست داری
کتاب وساغری دردست داری
دلی را هم اگر خشنود کردی
به گیتی هر چه شادی هست داری
*******
چمن ،دلکش ،زمین خرم ،هواتر
نشستن پای گندم زارخوش تر
امید تازه را دریاب ودریاب
غم دیرینه را بگذاروبگذر.


نظر دوستان

دوشنبه، اسفند ۲۹، ۱۳۸۴

بمناسبت سال نو



وقتی سال ۸۴ از راه رسید نمی دانستم روزها را با چه خاطراتی پشت سر خواهم گذاشت!

نمی دانستم که خدا یکبار دیگر فرصت دوست داشتن و دوست داشته شدن را به من می‌دهد.
نمی دانم آینده چه سرنوشتی را برای ما (من و سهراب) رقم خواهد زد، ولی خوشحالم از اینکه سال جدید را در حالی آغاز می‌کنم که احساس ناخوشایند تنهایی چند صباحی است از دلم بیرون رفته و جایش را به گرمی و لذت دوست داشتن بخشیده.

با بودنت آغاز می‌کنم، به امید همیشه ماندنت.

فرا رسیدن نوروز و بهار زیبا را به همه دوستان عزیزم تبریک می گویم و بهترین آرزوها را برای شما در سال جدید از خداوند خواستارم.

امیدوارم تعطیلات حسابی بهتون خوش بگذرد.


تبریک سهراب:

شب عید سال گدشته، به مناسبت عید نوروز این را نوشته بودم.

آرزو کرده بودم که این سال{۱۳۸۴)بهتر و متفاوت باشد. ظاهرا اینبار خداوند صدای من را شنید، و به آن جواب داد!
حالا که آخرین روز سال ۱۳۸۴ هست، من دنیا را بسیار متفاوت تر و بهتر و شیرین تر می‌بینم و حس می کنم!

اما آرزوهای آدمی بدون پایان است، و من نیز انسان هستم.
امسال آرزو دارم که شب عید سال آینده، زیر سقفی باشم که آمنه نیز در آنجا است، و با هم سال کهنه را به پایان ببریم و سال جدید را شروع بکنیم!
آمین

برای همه دوستانی که به ما سر می زنند، آرزوی سالی پر از شادی و تندرستی و دلخوشی و بی نیازی دارم.
آمین.

عید شما مبارک



نظرات دوستان.