سه‌شنبه، اسفند ۰۹، ۱۳۸۴

روزها چطور میگذره

امروز صبح وقتی صدای زنگ تلفن بلندد شد از خواب بیدارشدم وتوی رختخواب نشتم ، چند لحظه ای گیج بودم ونمی دانستم چه جوری میشه صدای زنگ آنرا بست بالاخره بعد از گذشت چند ثانیه به خودم اومدم وصداش را قطع کردم ساعت 6:15 بود این تلفن بیچاره هرروز زنگ میزند ومن هرروز بعد از قطع کردن صداش دوباره می خوابم از رو هم نمیرم هرروز زنگ وهرروز قطع کردن وخوابیدن!
ولی امروز بعد از قطع کردن زنگ، بلند شدم بعد از مدتها صدای آشنای گنجشکهای را شنیدم که صبح های زود لابه لای برگهای دیوار خونه همسایه بی وقفه میخوانند بنظرم آوازشون خیلی زیبا ودلچسب بود وهمان اول صبحی کلی لذت بردم صدایی که چند ماهی نشنیده بودم ودلم براش تنگ شده بود !
تصمیم گرفتم مثل انسانهای نیک صبحانه بخورم (ادای آدم حسابیها را دربیاورم)خلاصه بعد از خوردن صبحانه حاضرشدم وساعت 6:55 از خونه بیرون زدم به این امید که امروز از همه روزها زودتر برسم ولی چشمتون روز بد نبیند ماشینی گیرم آمد که انگار راننده اش همین امروز صبح با اتوبوس به تهران رسیده بود مسیر راکه اصلا بلد نبود،از رانندگیش هم که هر چی بگم کمه پس بهتره چیزی نگویم خودتون حدس بزنید! انجاهایی که باید گاز میدادوسریع رد میشد ماشین خاموش میکرد انجاهایی که باید به چپ می پیچید براست میرفت خلاصه مطلب اینکه الان که زنده ام وسکته نکرده ام باید برم خداروشکر کنم فقط بدانید امروز دیرتر از همیشه رسیدم وکلی
کلافه بودم ،با این حساب بهتره صبح ها یک ساعت بیشتر بخوابم که وقتی دیر میرسم انقدر حرص نخورده باشم.البته بعد از گذشت یکی ودوساعت از عصبانیتم کم شد ووقتی ماجرا را برای دوستان تعریف می کردم خودمم کلی خندیدم .
حدودا دوسه هفته ای هست که محل کارما به جای دیگه ای منتقل شده بازهم به ضررمن چون از خونه دورتر شدم وصبحها دیرتر میرسم، انجا اولین طبقه بودیم واینجا تقریبا جزءآخرین طبقات هستیم ریئس جان هم دیگر مسئولیت بخش مارا ندارند وقراره رئیس جدیدی برای بخش انتخاب شود ،روزهایی که همه در تب وتاب جابجا شدن بودند اکثرا همکاران نمی توانستند کاری انجام بدهند درنتیجه بیکار بودند ولی از آنجایی که من باید مستثنی از همگان باشم توی همان چند روز مجبور بودم گزارشاتی را بنا به دلایل ویژه آب وهوای کشور تهیه کنم !
******************************************
سال 84 داره کوله بارش را جمع میکند تا به خانه ابدیش یعنی تاریخ بره وبرای همیشه آنجا بماند توی ذهن ما هم روزهای آخرسال یکی پس از دیگری به مخزن خاطرات ریخته میشود. امسال خیلی سریعتر وزودتر از آنی که فکر میکردم گذشت بهتره نگم چطوری ولی نیمه اول سال با تلخی وبدی گذشت و تا قبل از آشنایی با سهراب عزیز که جزءبهترین خاطرات زندگیم هست جز گذراندن روزهای کسل کننده چیز دیگر ای نبود .
به روزهای رفته سال 84 که نگاه میکنم می بینم به آخرهای سال رسیدم وچقدر کارهای عقب افتاده دارم که باید انجام میدادم وهنوز انجام ندادم همین الان یک لیست بلند بالا همراه دارم که هرروز با خودم میبرم ومیارم هیچ کاری ازلیست کم نمیشود ،فقط فرصت میکنم کارهای که هرروز پیش میادانجام بدهم البته بهتره شما بدانید که من کلی تنبلم واز طرفی بیشتر کارهام باید در روزهای غیر تعطیل ودر وقت اداری انجام شودوبرخی از کارهارا هم دوست دارم یک همراه داشته باشم که توی این روزها پیدا کردن یک پا کار ساده ای نیست وهرپایی هم مطلوب نیست !(قابل توجه بعضیها) هفته گذشته یک روز مرخصی گرفتم که به این کارها برسم ولی شب همان روز حالم بد شد ودوروز مریض شدم وتوی خونه ماندم !
امیدوارم سالی که در پیش رو داریم سالی سرشار از شادی وسلامتی برای همه دوستان وعزیزان باشد وبا تمام شدن امسال همه خاطرات بدش را کناربگذاریم وبا یاد خاطرات خوش آن هر روز لذت ببریم.
برای تبریک سال نو خیلی زوده تبریکات بماند برای روزهای بعد...

جمعه، بهمن ۲۱، ۱۳۸۴

دل تنگ




بنفشه ای خوشرنگ
دمیده بود در آغوش کوه،از دل سنگ .
به کوه گفتم :
شعرت خوش است وتازه تر
وگر درست بخواهی ،من از توشاعرتر
که شعرت از دل سنگ است و
شعرم از دل تنگ .

**************
تا حالا به اين موضوع فکر کرديد که چقدر توانائي براي انجام کارها داريد بعبارت بهتر چه کارهايي را قادرهستيد به تنهايي تصميم بگيرد وتا پایان وحصول نتیجه نهایی پيش برويد.
البته شمردن این کارها واینکه بتوانیم آنها را به مرحله عمل برسانیم خيلي متفاوت است .چه بسا کارهايي که گمان مي رود قادر به انجام آنها هستيم، ولي وقتي به مرحله عمل ميرسد درمی یابیم توانائی انجام آن را نداریم علاوه بر این، عامل ديگري که مهمتر از ميزان توانائي بنظرمي رسد میزان یقین واعتمادی است که در انجام آن کاروجود دارد بعبارت دیگر هیچ شک و ترديدي و يا ترسي از انجام آن وجود نداشته باشد و یا حداقل باشد .و آن چیزی که برزبان داریم در دلمان نیز همان باشد و قلبا مصمم به انجام آن باشیم واز خدا بخواهیم که تا حصول به نتیجه موردنظر یاریمان کند.
کاري که انجام آن توام با شک ودودلي باشد بسان خوره ايست که به روح وجان را بیمار میسازد وهمواره احساس مي کنيد کاری را بایدانجام شود که از فکرکردن در باره آن نیز فرار می کنید.
يادم مياد چند سال پيش تصميم به انجام کاري گرفتم وحقيقتا براي تحقق آن نیزيک نيمچه تلاشي کردم به زبان مي گفتم ميخواهم واين کار را انجام ميدهم ولي در دلم چیز دیگری بود دوست داشتم ورق زندگي ام شکل ديگري بر میخورد ومن مجبور به انجام آن کار نمیشدم !!!
هرچه به هدف نزدیکتر میشدم بيشتر دچار شک وترديد می گردیدم ....
***************

موضوعي که اين روزها علاوه بر موضوع اصلي فکر من را اشغال کرده کاريکاتور چاپ از شده از حضرت محمد(ص)در يک روزنامه دانمارکي است ،نميدانم از مدير بي کفايت اين روزنامه چي بگويم که نتوانسته درک کند که مسلمانان درمقابل این توهین بي تفاوت نخواهند بود.
واما اصل مطلب ، من اين کاريکاتور را تا امروز نديده بودم از روزیکه اين خبر منتشر شد درصدد
بودم که اين عکس را ببينم متاسفانه هرچی دراينترنت گشتم چیزی پیدا نکردم نميدانم من بلد نبودم بگردم ويا فيلترهاي که براي شبکه ما گذاشته شده خيلي خفنه!خلاصه اینکه من این عکس را در اینترنت پیدا نکردم !
نميدانم ديدن اين عکس هم کفره؟ بنظر میرسد همه کسانیکه در شهرهاي مختلف ايران در اعتراض به اين موضوع راهپيمائي کردند حق شان بودکه اين تصوير را ببينند من گمان مي کنم جمع کثيري از آنها حتي نمي دانند کاريکاتور يعني چي؟نمیتوانم درک کنم نشان دادن اين تصوير در شبکه هاي تلويزيوني چه اشکالي داره؟