شنبه، مرداد ۰۱، ۱۳۸۴

مادر

مادر
ای نگین انگشتر زندگی من
ای خورشید تابناک هستی من
ای گل خوش بوی باغ حیات من
وای امید زنده بودن من
از روزیکه تنها یه سلول بودم منو تو وجودت جای دادی زمانیکه نوزاد بی دفاعی بودم مرا در اغوش کشیدی واز شیره جانت سیرابم کردی .هنوز هم بعد از گذشت سالها نگران منی وبا دیدن ناراحتی من اشک در چشمای مهربونت حلقه میزنه.
مادر من، ای که اسم زیبات یه دنیا عشق ومهربونی پشتش پنهون شده،از همون زمان که تونستم اسمتو صدا کنم مهربونی رو یاد گرفتم.
به اندازه همه خوبهای دنیا دوست دارم، دلم نمیخواد هیچ فرصتی رو برای خوشحال کردنت از دست بدم.

گفته بودی که چرا محو تماشای منی؟
وآنچنان مات ،كه یک دم مژه بر هم نزنی
مژه بر هم نزنم تا که زدستم نرود
ناز چشم تو به قدر مژه برهم زدنی

0 نظر:

ارسال یک نظر

اشتراک در نظرات پیام [Atom]

<< صفحهٔ اصلی